سلام حافظ عظیمی شما را به خوانش شعری با عنوان "راه رو" در وبلاگ "هم سایه های مشکوک" دعوت می کند.همچنین منتظر نظر شما اندیشمند،منتقد،شاعر و یا مخاطب شعر امروز می ماند. با تشکر
سلام........ یکی نگه میگه راست....... بدون هر آنچه هستی واسه من همون تصویر اولیه نقش بسته در خاطرات ذهنم هستی، تو رو واسه خودم همون طور تصور می کنم......هر چند که روزگار بازیهای عجیبی می کنه و باعث فاصله آدما میشه،من با یاد و خاطرات آن روزها زندگی می کنم. ............کاش تو شماره گرفتن دفت کرده بودم
پنجره به روزهای که دیگر آبی نمی سوزند و لحظه های که نیامده خط می خورند برای تو چه فرقی می کند وقتی روزهای گریخته ات در قاب هیچ تقویمی نمی گنجد و فردا دیروزیست که کنج اتاق خمیازه می کشد واژه هارا رد می کنی به جرمی که نیامده اند و کاغذ را مچاله در دستت ...که ندیدی برایت پنجره کشیده ام شاید فردایت آفتابی باشد
آدم ها می آیند زندگی می کنند میمیرند و می روند... اما فاجعه زندگی تو آن هنگام آغاز می شود که کسی از کنارت می رود اما نمی میرد! می ماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین می شود که تو می میری در حالیکه زنده ای...!!!
دوست شب بو
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 ساعت 00:36
گاهی بهتره حرفات رو تو دلت نگه داری ...اونوقت خودشون به التماس میفتن که از زبون دلت جاری بشن یه کم دیگه که بی اعتنایی کنی بیشتر تقلا میکنن.به در و دیوار دلت میکوبن .دلت یهو میگیره...وقتی دیدن فایده نداره میان پشت پنجره نگاهت میشینن و برات یه چیزایی تصویر میکنن.اونوقت سوار قطره های اشک میشینن ومیریزن بیرون ...اون حرف دلی که از نگاهت میریزه بیرون خیلی خیلی واقعیه...
دوباره زنگ در به صدا در آمد در باز شد.سلام... صدایت با تپشهای قلبم برخورد کرد صدایت راشنیدم پاهایم سست شد به سختی خود را به استقبالت رساندم و تو آمدی داخل.چشم در چشم... مثل همیشه زیبا و آراسته مرحبا به نقاش تو و.سلام.... چای .میوه.صحبت و خنده چه لحظات دلنشینی بود تکرار خاطرات گذشته.. هنوز باورم نمی شود شاید رویابود باز تو به خانه ام آمدی...
سلام گلم هر چه قدرم نیای من از رو نمی رم هی می یام دعوتت می کنم البته گرفتاری زندگی هستش خودمم می دونم بی خیال گفتم که گفته باشم به هر حال دعوتی به غزلی به مناسبت شهادت امام رضا موفق باشی
سلام و عرض ادب دارم و احترام محضر شما بزرگوار و نیک اندیش جنابآقای برومند با (آغاز) به روزم خوشحال میشوم حضور گرم و نقد ارزشمند شما را نیز داشته باشم ********* (ناچار-طنز) من و ضلع چهارم مثلثت با عطر یاسی بهارم باش پائیزش نکن ********* http://kashkoolraeesi.mihanblog.com ارادتمند رئیسی گرگانی
سلام
حافظ عظیمی
شما را به خوانش شعری با عنوان "راه رو" در وبلاگ "هم سایه های مشکوک" دعوت می کند.همچنین منتظر نظر شما اندیشمند،منتقد،شاعر و یا مخاطب شعر امروز می ماند.
با تشکر
به یاد روزهای که با دل پاک روبروی تخته ای سپید می نشستیم و درس می خواندیم و به آینده ای نه چندان دور و پر از تلاش فکر می کردیم
سلام........
یکی نگه میگه راست.......
بدون هر آنچه هستی واسه من همون تصویر اولیه نقش بسته در خاطرات ذهنم هستی، تو رو واسه خودم همون طور تصور می کنم......هر چند که روزگار بازیهای عجیبی می کنه و باعث فاصله آدما میشه،من با یاد و خاطرات آن روزها زندگی می کنم.
............کاش تو شماره گرفتن دفت کرده بودم
پنجره
به روزهای که دیگر
آبی نمی سوزند
و لحظه های که نیامده خط می خورند
برای تو چه فرقی می کند
وقتی روزهای گریخته ات
در قاب هیچ تقویمی نمی گنجد
و فردا
دیروزیست که کنج اتاق
خمیازه می کشد
واژه هارا رد می کنی
به جرمی که نیامده اند
و کاغذ را مچاله در دستت
...که ندیدی
برایت پنجره کشیده ام
شاید فردایت آفتابی باشد
سلام.
خسته نباشید
آدم ها می آیند زندگی می کنند میمیرند و می روند...
اما فاجعه زندگی تو آن هنگام آغاز می شود که کسی از کنارت می رود اما نمی میرد!
می ماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین می شود که تو می میری در حالیکه زنده ای...!!!
میشه دوباره برگردی و ...
سلام دوست و برادر عزیز
ممنون که بهم سر زدی باز هم بیا
سلام دوست عزیز و خوبم
با احترام دعوتید به یک ترانه
یا حق
سلام
تلخ بود حسین جان
سلام بزرگوار
با احترام دعوتید به یک غزل
مترسک را دار زدند به جرم دوستی با پرنده !که مبادا تاراج مزرعه رابه بوسه ای فروخته باشدآری اینجا قحطی عاطفه هاست.
گاهی بهتره حرفات رو تو دلت نگه داری ...اونوقت خودشون به التماس میفتن که از زبون دلت جاری بشن یه کم دیگه که بی اعتنایی کنی بیشتر تقلا میکنن.به در و دیوار دلت میکوبن .دلت یهو میگیره...وقتی دیدن فایده نداره میان پشت پنجره نگاهت میشینن و برات یه چیزایی تصویر میکنن.اونوقت سوار قطره های اشک میشینن ومیریزن بیرون ...اون حرف دلی که از نگاهت میریزه بیرون خیلی خیلی واقعیه...
دیدی غزلی سرود؟ عاشق شده بود
انگار خودش نبود عاشق شده بود
افتاد.شکست زیرباران پوسید
آدم که نکشته بود عااااااشق شده بود!!!!!!!!!!!!
وای که چه بی رحم است واژه خداحافظی بر عشق وجه کم مایه است فراموشی بر جفا....
سلام بزرگوار
با احترام اومدم دعوتت کنم به شهرک دل که وبلاگ جدیدم هستش خوش حال می شم تشریف بیاری
دوباره زنگ در به صدا در آمد
در باز شد.سلام...
صدایت با تپشهای قلبم برخورد کرد
صدایت راشنیدم
پاهایم سست شد
به سختی خود را به استقبالت رساندم
و تو آمدی داخل.چشم در چشم...
مثل همیشه زیبا و آراسته
مرحبا به نقاش تو
و.سلام....
چای .میوه.صحبت و خنده
چه لحظات دلنشینی بود
تکرار خاطرات گذشته..
هنوز باورم نمی شود شاید رویابود
باز تو به خانه ام آمدی...
سلام گلم
هر چه قدرم نیای من از رو نمی رم هی می یام دعوتت می کنم البته گرفتاری زندگی هستش خودمم می دونم بی خیال گفتم که گفته باشم به هر حال دعوتی به غزلی به مناسبت شهادت امام رضا
موفق باشی
ز مردم دل بکن یاد خدا کن / خدا را وقت تنهایی صدا کن
در آن حالت که اشکت می چکد گرم / غنیمت دان و ما را هم دعا کن . . .
.
به امید باز شده همه گره ها
سلام و عرض ادب دارم و احترام محضر شما بزرگوار و نیک اندیش جنابآقای برومند
با (آغاز) به روزم
خوشحال میشوم حضور گرم و نقد ارزشمند شما را نیز داشته باشم
*********
(ناچار-طنز)
من و ضلع چهارم مثلثت
با عطر یاسی بهارم باش
پائیزش نکن
*********
http://kashkoolraeesi.mihanblog.com
ارادتمند رئیسی گرگانی
سلام برادر
سلامت بمانی و محکم
کوتام